کيان كوچولوى خونهکيان كوچولوى خونه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
مصطفى مصطفى ، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
مليحهمليحه، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

کوچولوی خونه

مرورى بر سه ماهه ى دوم

1393/12/5 11:23
نویسنده : ملیحه
408 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دلم

سلام به همه دوستان خوبم

ميدونم دير اومدم، اخه خيلى كار داشتم تو اين مدت.

ميخوام اول از سفرم بگم كه چقدر خوب بود و خوش گذشت، من و پسرم و باباش همه جا رفتيم.زيارت خيلى خيلى خوبى بود، كيانه من پا به پام همه جا بود،پسر نازم اصلا اذيتم نكرد.كلى بهم انرژى داد.

همراه من و باباش اونم واسه همه دعا كرد.

سفرمون با لطف الهى خيلى خوب به پايان رسيد، همه چى روال عادى داشت،موقع برگشت خيليا اومده بودن واسه ديدنمون و همه حال تو عزيز دلمو ميپرسيدن، بوس

ميگفتن، كوچولو اذيتتون نكرد؟ سختتون نبود؟ مشكلى پيش نيومد؟چشمک اخه نميدونن كه خدا چه فرشته اى به من داده.

به طور كلى ميگم مامانى:

تو اين سه ماهه دوم يعنى ماه ٤،٥،٦ 

از يه طرف كار تو دانشگاه و سروكله زدن با دانشجوها، از طرف ديگه مراقبت از تو و تمام سفر هايى كه داشتيم همه و همه به خوبى گذشت.

جالب اينجاست كه هر ماه علاقه خاصى به يه ميوه داشتم:

ماه چهارم؛ گلابى

ماه پنجم؛انار قرمز

ماه ششم؛ توت فرنگى

اينا ميوه هايى بود كه واقعا با علاقه ميخوردم البته تو ماه ٦ شديدا دلم زيتون ميخواست، يه وقتهايى بابا مصطفى نگران ميشد و ميگفت نكنه واسه پسرمون ضرر داشته باشه اين همه زيتون ميخورى!!!!!!

خلاصه اينكه تو اين سه ماه بعد از سفر مشهدم رفتيم، يه ماجراى خيلى خوب هم اومدن مامان جون واسه مراقبت از من و تو بود، خيلى خوش گذشت.مامان جونت همش ميومدن پيش من و ميگفتن دلم واسه كيانم تنگ شده،پسرم چطوره؛ تويه بلا هم شروع ميكردى به حركت كردن و شيرين كارى تو دل من ورووووووووووووجك نازم.

خوب ديگه اينم از سه ماهه دوم الان كه دارم برات مينويسم مدام تو دلم لگد ميزنى.

پايان حرفهام ميسپارمت به خداى مهربون عزيزم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)