کيان كوچولوى خونهکيان كوچولوى خونه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
مصطفى مصطفى ، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
مليحهمليحه، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

کوچولوی خونه

سونو 4بعدى ،تعيين جنسيت و سلامت كوچولوى نازم

1393/8/11 15:44
نویسنده : ملیحه
210 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دلم...سلام زندگى من.محبت
امروز ٩٣/٨/١٠يكى از بهترين روزهاى عمر من و مصطفى بود فدات شم.
امروز من و جوجويه نازم ١٦هفته و ٣روزمون بود.
٢روز پيش من و بابا مصطفى ساعت ١٠شب به سمت يزد حركت كرديم،و ساعت ١٢:٣٠ رسيديم.رفتيم خونه احمد اقا واسه استراحت و صبح ساعت ٩حركت كرديم به سمت تهران
يه سرى به كاشان و قم هم زديم،رفتم حرم حضرت معصومه عزيز دل مامانى كلى واسه سلامتيت دعا كردم،نميدونى مامانى چه استرسى داشتم تا قبل از جواب سونو.
خلاصه شب رسيديم تهران،و استراحت كرديم تا صبح،من كه اصلا خوابم نميبرد بس كه فكروخيال داشتم،صبح ساعت ٧با بابا رفتيم مركز سونو توسكا تو خيابون دولت،يه نوبت واسه بعدازظهر گرفتم ،ساعت ٦بعدازظهر دوباره با بابايى رفتيم واسه سونو.
چى بگم پاره تنم،از شوق و هيجانم همين بس كه قلبم داشت ميومد تو دهنم،دكتر كه شروع كرد به سونو گرفتن،تا دوباره اون قدوبالاى رعنا و رشيد كوچولوى نازمو ديدم قلبم اروم شد.
مامان فداى اون دست و پا هاى كوچيكت بشه،دلم ميخواست اون لوپه نازتو ببوسم جيگرم.دكتر شروع كرد به بررسى جزئيات بدن نازت،بلند بلند جزئيات تيكه وجودمو ميخوند تا منشى تايپ كنه همه چيز خوب خوب بود،و نرمال. 
الهى که قربون عظمت و جلوه گری و لطف خدا بشم...
خيلى دوست داشتم جنسيتت رو هم بدونم تو همين فكرا بودم كه دكتر با صداى بلند گفت جنسيت پسر!!!!!!!!


وااااااااي خداى من يه شازده پسر،شيطون؟؟؟؟؟؟؟؟
اى پسر ناقلا،بگم چطور اون شامبولتو به نمايش گذاشته بودى؟؟؟
من كه اشك تويه چشمام جمع شده بود،بابا مصطفى هم همينطور!
راستش شازده كوچولوى نازم حسه مادرانم بهم گفته بود پسرى!اون ووول خوردنات و شيطونيات تو شكمم همه چييو از قبل به من گفته بود تا امروز كه مطمئن شدم.
باورم نميشد یعنی این شازده من و مصطفي  ست که انقدر خوشگل و دوست داشتنی توی نظرم جلوه کرد؟!!
پسرم ميخوام همين جا بهت تبريك بگم،به خاطر وجود پدر مهربونى كه دارى!
اره عزيزم بابا مصطفى يه فرشته زمينيه كه خدا به من هديه داد و بعدشم تو نفسم كه ثمره اين عشقى.
هر دو شما بهترين و با ارزشترين محبت خداييد.
پسرم الان كه دارى اين نوشته مامانتو ميخونى بدون كه ارزوى من همه ارزو هاى قشنگه تويه.
خدا رو شكر كه جوجوم سالمه...خيلي زود فكرم رفت سمت...اسم و بقيه چيزاي پسرونه....عاشقتم پسمل قشنگم....خيلي دوست دارم اين روزها زودتر تموم بشه تا زودتر ببينمت....فقط قول بده كه خوب رشد مي كني و پسر قوي اي ميشي....دوستت دارم عزيز دلم.

اره من شدم مامان يه گل پسر،قند عسل كه قرار اسمش بشه ....


و پايان حرفهام ميسپارمت به خداى مهربون عزيزمچشمک

پسندها (4)

نظرات (0)